صدیقه دولت آبادی دختر هادی دولت آبادی اصفهانی میباشد. او دارای یک خواهرو پنج برادر بود که مشهورترین آن ها، یحیی دولت آبادی ـ نویسنده معاصر ـ است.( یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، چاپ دوم، ج 1، انتشارات فردوسی، تهران، 1361، صص 12و 13.)
صدیقه دولت آبادی خواندن و نوشتن را در محیط خانواده آموخت. او در سن پانزده سالگی با مردی بنام اعتضاد الحکما ازدواج کرد ( محمد حسن رجبی، مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی از آغاز تا مشروطه، انتشارات سروش، 1374، ص 142) اما پس از مدت کوتاهی از او جدا شد. شکست در ازدواج، بعدها در نگرش او نسبت به جنس مرد و سفارش به تاخیر در ازدواج دختران بیتاثیر نبود:
«ایشان آنقدر نسبت به جنس مرد حساسیت داشت که اصرار داشت که در روزنامه خودش تنها مقالاتی را به چاپ برساند که از طرف زنان و دختران باشد و حتی اگر مقالهای از مردان در مورد مباحث مورد توجه این روزنامه هم بود باز هم به چاپ نمیرسید. ( محمد حسین خسرو پناه، هدفها و مبارزه زن ایرانی از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوی، ص 241. )
صدیقه دولت آبادی از خانواده با نفوذ و متمولی بود و با تکیه بر همین ثروت خانوادگی توانست در سال (1297ش) انجمنی به نام «شرکت خواتین اصفهان» ایجاد کند. (بدر الملوک بامداد، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، انتشارات ابن سینا، تهران، 1347، ص 51. )
بعضی از نویسندگان معتقدند که او برای زمینه سازی بی حجابی در بین زنان، شرکت «خواتین اصفهان» و دو سال بعد شرکت «آزمایش بانوان» را تشکیل داد. ( محمد حسن رجبی، همان، ص 142.) شاید بعضی از قوانین خاص شرکت او (مثلا اگر دختری در سنین پایین ازدواج میکرد حق نداشت دیگر در شرکت او کار کند.) ( ر. ک: محمد حسین خسرو پناه، همان، ص 81 )صحت این فرضیه را تقویت میکند.
پدر صدیقه دولت آبادی (میرزا هادی) و برادرانش، ملبس به لباس روحانیت بودند. به همین دلیل، بعضی از نویسندگان معتقدند که صدیقه دولت آبادی در خانوادهای مذهبی و روحانی پرورش یافت. با این حال گروهی از موّرخان تصریح میکنند که دولت آبادیها با آنکه ملبس به لباس روحانی بودند، «بابی یا بهائی» بودند؛ و اساساً اعتقادی به دین تشیع نداشتند و این لباس را بنا به مصالحی پوشیده بودند. ( یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، ج 4، ص 401.) احمد کسروی معتقد بود که میرزا هادی دولت آبادی ( پدر صدیقه دولت آبادی) نیابت میرزا یحیی صبح ازل را دارد.( صیح ازل، لقب میرزا یحیی فرزند میرزا عباس از اهالی نور مازندران و مؤسس فرقه ازلیان است. ازلیان و بهائیان دو فرقهاند که پیشوای هر یک از این دو دسته خود را جانشین سید علی محمد باب شیرازی میدانند. چنان که میدانیم سید علی محمد در (1260 ه. ق ) دعوی بابیت و سپس دعوی مهدویت کرد. سرانجام به سال 1266 در تبریز به دار آویخته شد. پس از سید باب، پیروان او بر میرزا بحیی صبح ازل گرد آمدند و بهاء اللّه برادر او نیز متابعت وی را پذیرفت لیکن سرانجام میان دو برادر جدایی افتاد و کار به لعن و افترا کشید؛ به تدریج اختلاف دو برادر بیشتر شد تا آنکه دولت عثمانی برای پایان دادن به جدال این طایفه، آنان را به «ادرنه» تبعید کرد. در دوران تبعید، بهأاللّه، دعوی من یظهره الله و زعامت فرقه را آشکار کرد و بابیان را به سوی خود خواند. جمعی از صبح ازل نیز برگشته و به او پبوستند. در نتیجه اختلاف و نزاع بین فریقین بالا گرفت و حکومت عثمانی که متوجه انشعاب بابیان گردید. صبح ازل و. اتباعش را به جزیره قبرس و بهأالله و پیروانش را به عکا تبعید کرد، (لغت نامه دهخدا مدخل «صبح ازل» ).ـ رئیس فرقه أزلیان یکی از دو فرقه منشعبه از بابیّه ـ را عهده دار بود. ( احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، چاپ نوزدهم، تهران: امیرکبیر، 1378، ص 291.) مؤلف «تاریخ بیداری ایرانیان» نیز این نکته را تأیید کرده و مینویسد: میرزا هادی بعدها نیابت خویش را به حاجی میرزا یحیی (پسرش) واگذار کرد. ( محمد ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیر جانی، چاپ، پنجم، تهران: نشر پیکان، 1377 و 1376، بخش اول، ص 649.)
از سوی دیگر یحیی دولت آبادی، ( فرزند میرزا هادی) در کتاب خودش، از فرقه بابیّه و بهائیت مکرراً تمجید کرده و شورشهای آنها را توجیه میکند. ( ر. ک: یحیی دولت آبادی، همان، ج 1، صص 316ـ 317.)
او بابیها و بهاییهای اصفهان را انسانهایی مظلوم و بی پناه دانسته که توسط مراجع دینی شیعیان (خصوصاً آقا نجفی اصفهانی) در معرض انواع شکنجه و تلف شدن قرار گرفتهاند. ( حیات یحیی. ص )318 یحیی دولت آبادی میافزاید که مجتهدین فقط برای کسب شهرت با بابیها طرف شده و آنها را آزار میدهند. ( همان، ص 317. )
انتساب خانواده دولت آبادی به فرقه بابیه تا جایی است که به گفته یحیی دولت آبادی مردم به صورت دسته جمعی در محلات اصفهان راه افتاده و در صدد قتل خانواده ایشان بر میآیند. عین عبارت یحیی دولت آبادی در این خصوص چنین است: «به خیال آنکه جمعیت آن ها زیاد شده و بتوانند به محله احمد آباد که خانه ما در آن محله است ریخته و برادرم را کشته... که اطرافیان و بستگان دولت آبادیها مسلح شده و در صدد مدافعه بر میآیند و کنسول روس نیز افراد مسلحی برای دفاع از آنها اعزام میدارد و خودش نیز مستقیماً به دفاع از این خانواده بر میخیزد.( همان. ص 311، 320) . دولت آبادی مسبب اصلی حمله مردم به آنها را مجتهد طراز اول اصفهان «آیت الله آقا نجفی اصفهانی» دانسته و مینویسد: «آقای نجفی خطر بزرگی به خانواده نگارنده متوجه کرد. ( همان، ص 319 )نکته جالب توجه اقدام مستقیم کنسول روس در دخالت و کمک مستقیم او به خانواده دولت آبادیها است، در حالی که میتوانست به فرستادن نیروها اکتفا کند. این واقعه، نشان دهنده شدت اهمیت خانواده دولت آبادیها و دفاع از آنان برای روسیه میباشد.
اطرافیان سید محمد طباطبائی نیز از جمله کسانی هستند که اتهام بابیه و بهایی بودن را به خانواده دولت آبادیها وارد کردهاند. ( همان، ص 263 ) شیخ فضل الله نوری و بعضی از علمای دیگر که در ماجرای مشروطه به قم مهاجرت کردند، همواره با خانواده دولت آبادی کدورت داشتهاند. ( همان، ج 2، ص 82) به گفته یحیی دولت آبادی، شیخ فضلالله سال ها با خانواده دولت آبادیها ضدیتی داشته و در مجالس علناً نسبت به خانواد ه ایشان بدگویی می کرده است. ( همان، ج 2، ص 106 ) سید عبدالله بهبهانی نیز از جمله کسانی بود که مسئله «بابی» بودن دولت آبادیها را سر زبان ها انداخت. ( ر. ک: یحیی دولت آبادی، ج 2، ص 218ـ216 )
از آنچه گذشت میتوان نتیجه گرفت که اتهام بابی گری و بهایی گری و به قول کسروی «نائب رئیس فرقه ازلی بودن» ـ به خانواده دولت آبادی جدی است.